رهام:طاقت نیوردم و رفتم تا ببینم چی شده تا رفتم اونجا نگار با عصبانیت گفت رهام برو تو دخالت نکن منم حسابی عصبانی شدم و امیر و کنار زدم و رفتم تو نا الست رو ببینم امیر:هووووووی کجا رهام :به تو مربوط نیست الست:داشتم ساک مو جمع میکردم تا برم امشب پرواز داشتم مدارکمو برداشتم و لباسامو چیدم که دیدم یهو رهام اومد تو خونه نفسم داشت بند میومد رهام:کجا میخوای بری؟ میشه برگردی پیشم ؟الست:الان که فهمیدم